(۵) زبـــــــان شـــــاه
خــــــــــــــــاطــــــــــــرات (محمد امین پور)
قبل از انقلاب اسلامی در مدرسه روي نیمکت جلو کلاس نشسته بودیم من و شهيد حسن دشتباني سيوندي عكس شاه را از کتاب درسیمان جدا سپس دهان شاه را درعکس سوراخ و يك زبان دست ساز درآن قرار داديم و برای خودمان مشغولیتی نيز داشتیم ناگهان يكي از دبیرانمان بنام(آقای كيامرث مبرم آئین).(اخوی فرامرزمبرم آئين اولین فرماندارپس ازانقلاب اسلامي شهرستان مرودشت) آمده بود داخل كلاس ومتوجه کارمان شده بود.ما تا وی را درجلومان مشاهده كرديم دلمان ناگهان ريخت(زيرا كه ايشان از نظر ما دانش آموزان مدرسه شخصي بسيار جدي بود.كه مي شود گفت از وي خيلي زياد مي ترسيديم ) آقاي مبرم آئین هر دومان ر اجلو درب کلاس برد سپس گفت شانس آورديد كه در حین انجام این کارتان من آمدم اگرکسی ديگر بود.معلوم نبود چه بر سرتان مي آورد بعداز انقلاب متوجه شديم كه جناب مبرم آئين فردي انقلابي بوده اند .(روحش شاد ويادشان گرامی).
[ بازدید : 538 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]